بچه كه بودم هر شعري واسه بابام مي خوندم يه پنجاه تومني كاغذي بهم ميداد پنجاه تومن اون زمان
خيلي بود ده تا آدامس پنش تومني ميشد يه بار بابام گفت پسرم شعر جديد چيزي بلدي گفتم عاره گفت
بخون واسم دستشو كرد تو جيبش پول رو آماده كرد منم خوندم:گوز تو هوا پخشه اسمم جهانبخشه
هي گوز تو هوا گيره اسمم جهانگيره هيچي ديگه دست از تو جيب اومد بيرون ولي به نيت پول نبود
فقط يادمه چشمام سياهي رفت از حال رفتم
نظرات شما عزیزان: